امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crowded

ˈkraʊdɪd ˈkraʊdɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    crowds
  • وجه وصفی حال:

    crowding
  • صفت تفضیلی:

    more crowded
  • صفت عالی:

    most crowded

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
(شهر، رستوران، اتوبوس و غیره) شلوغ ،پُر، پرازدحام، پر از جمعیت، پررفت‌وآمد، غلغله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The warm region is crowded with birds.
- منطقه‌ی گرمسیر پر از پرندگان است.
- The shops were all very crowded.
- همه‌ی فروشگاه‌ها شلوغ بودند.
- Less crowded
- خلوت، کم‌جمعیت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crowded

  1. adjective busy, congested
    Synonyms:
    awash brimful brimming chock-full clean close compact crammed cramped crushed dense elbow-to-elbow filled to the rafters fit to bust full full house full up huddled jammed jam-packed loaded lousy with massed mobbed mob scene overflowing packed populous sardined sold out SRO standing room only stiff with stuffed swarming teeming thick thickset thronged tight topped off up to here up to the hilt wall-to-wall
    Antonyms:
    empty uncongested uncrowded unfilled

لغات هم‌خانواده crowded

  • verb - transitive
    crowd

ارجاع به لغت crowded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crowded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crowded

لغات نزدیک crowded

پیشنهاد بهبود معانی