با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cuckold

ˈkʌkoʊld ˈkʌkəʊld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cuckolds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
قدیمی بی‌غیرت، دیوث
- He found out he was a cuckold after catching his wife with another man.
- بعد از اینکه مچ همسرش را با مرد دیگری گرفت، متوجه شد که بی‌غیرت است.
- Being a cuckold was a source of shame for him.
- دیوث بودن برای او مایه‌ی شرمساری بود.
verb - transitive
قدیمی کلاه بی‌غیرتی سر (کسی) گذاشتن
- He decided to cuckold his friend.
- تصمیم گرفت کلاه بی‌غیرتی سر دوستش بگذارد.
- She felt guilty for cuckolding her husband with his co-worker.
- او به خاطر کلاه بی‌غیرتی سر شوهرش گذاشتن با همکار او احساس گناه می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cuckold

  1. verb Be sexually unfaithful to one's partner in marriage
    Synonyms: cheat-on, cheat, betray, wander

ارجاع به لغت cuckold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cuckold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cuckold

لغات نزدیک cuckold

پیشنهاد بهبود معانی