با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Cudgel

ˈkʌdʒl ˈkʌdʒl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cudgelled
  • شکل سوم:

    cudgelled
  • سوم شخص مفرد:

    cudgels
  • وجه وصفی حال:

    cudgelling
  • شکل جمع:

    cudgels

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
چماق، چوب زدن، چماق زدن
- Farmers, each carrying a cudgel, barred our way.
- کشاورزانی که هر یک چماقی در دست داشتند، راه را بر ما بستند.
- They cudgelled him nearly to death.
- با چوب‌دستی او را تا دم مرگ زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cudgel

  1. noun baton for hitting
    Synonyms: bastinado, bat, billy, billyclub, birch, blackjack, bludgeon, cane, club, cosh, ferule, mace, nightstick, paddle, rod, sap, shill, shillelagh, spontoon, stick, switch, truncheon

Idioms

ارجاع به لغت cudgel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cudgel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cudgel

لغات نزدیک cudgel

پیشنهاد بهبود معانی