امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cumulative

ˈkjuːmjələt̬ɪv ˈkjuːmjələtɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more cumulative
  • صفت عالی:

    most cumulative

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
جمع‌شونده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
انباشته، یکجا
- the cumulative effects of small daily doses of this medicine
- تأثیر فزاینده‌ی مقدار کمی از این دوا در هر روز
- Cumulative interest is interest that is added to the principal and draws additional interest.
- بهره‌ی مرکب بهره‌ای است که بر اصل پول افزوده می‌شود و بهره‌ی اضافی به آن تعلق می‌گیرد.
- cumulative evidence
- شواهد مؤید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cumulative

  1. adjective accruing; growing in size or effect
    Synonyms: accumulative, additive, additory, advancing, aggregate, amassed, augmenting, chain, collective, heaped, heightening, increasing, increscent, intensifying, magnifying, multiplying, snowballing, summative
    Antonyms: decreasing, subtracting

Collocations

  • cumulative curve

    (ریاضی) نمودار انباشتی، نمودار تراکمی

  • cumulative error

    لغزش فزونگر (اشتباهی که میزان و اهمیت آن در آزمون‌های پی‌درپی مرتباً بیشتر می‌شود)، خطای تراکمی

  • cumulative probability

    (ریاضی) احتمال تجمعی، شاید فزاینده

ارجاع به لغت cumulative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cumulative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cumulative

لغات نزدیک cumulative

پیشنهاد بهبود معانی