با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Custodial

kʌsˈtoʊdiəl kʌˈstəʊdiəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
حقوق مربوط به حبس
- The judge decided to impose a custodial sentence to send a strong message to others who might consider committing the same crime.
- قاضی تصمیم گرفت برای ارسال پیامی قوی به دیگرانی که ممکن است به ارتکاب همان جرم فکر کنند، حکم بازداشت صادر کند.
- The custodial sentence for the murderer was a life term in prison.
- حکم حبس قاتل حبس ابد بود.
adjective
حقوق مربوط به حضانت (حق)
- The custodial parent must provide a stable and nurturing environment for the child.
- والد دارای حق حضانت باید محیطی باثبات و پرورش‌دهنده برای کودک فراهم کند.
- The judge ruled that the father would have custodial rights over the child.
- قاضی حکم داد که پدر حق حضانت فرزند را خواهد داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت custodial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «custodial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/custodial

لغات نزدیک custodial

پیشنهاد بهبود معانی