با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Darken

ˈdɑːrkn ˈdɑːkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    darkened
  • شکل سوم:

    darkened
  • سوم شخص مفرد:

    darkens
  • وجه وصفی حال:

    darkening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
تاریک شدن، تاریک کردن
- to darken a room by turning off the lights
- با خاموش کردن چراغها اتاقی را تاریک کردن
- His face darkened with anger.
- چهره‌اش از خشم تیره شد.
- A cloud of locusts darkened the sky.
- ابری از ملخ آسمان را سیاه کرد.
- Age was darkening his eyes.
- سالخوردگی چشم‌هایش را تار می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد darken

  1. verb become shaded, unlit
    Synonyms: becloud, bedim, blacken, cloud over, cloud up, deepen, dim, eclipse, fog, gray, haze, make dim, murk, obfuscate, obscure, overcast, overshadow, shade, shadow, tone down
    Antonyms: brighten, illuminate, lighten, whiten

Idioms

لغات هم‌خانواده darken

ارجاع به لغت darken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «darken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/darken

لغات نزدیک darken

پیشنهاد بهبود معانی