امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Daze

deɪz deɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
گیج کردن، خیرگی، (در اثر ضربت یا سرما و یا نور زیاد و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The blow he received on the head dazed him for a while.
- ضربه‌ای که به سرش وارد شد تا مدتی او را گیج کرد.
- The news of my father's death dazed me.
- خبر مرگ پدرم مرا منگ کرد.
- When they brought her in she was still in a daze.
- هنگامی که او را آوردند، هنوز در حالت گیجی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد daze

  1. noun confusion
    Synonyms:
    befuddlement bewilderment distraction gauze glaze haze lala-land maze muddledness nadaville narcosis shock stupefaction stupor trance
    Antonyms:
    expectation understanding
  1. verb confuse, shock
    Synonyms:
    addle amaze astonish astound befog befuddle benumb bewilder blind blur confound dazzle disorder distract dizzy dumbfound flabbergast fuddle mix up muddle mystify numb overpower overwhelm paralyze perplex petrify puzzle rock stagger startle stun stupefy surprise
    Antonyms:
    expect

ارجاع به لغت daze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «daze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/daze

لغات نزدیک daze

پیشنهاد بهبود معانی