با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dazzle

ˈdæzl ˈdæzl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dazzled
  • شکل سوم:

    dazzled
  • سوم شخص مفرد:

    dazzles
  • وجه وصفی حال:

    dazzling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb C2
خیره کردن، تابش یا روشنی خیره‌کننده
- She was dazzled by the headlights.
- نور چراغ اتومبیل‌ها، او را خیره کرد.
- her dazzling beauty
- زیبایی خیره‌کننده‌ی او
- The palace's ornaments dazzled me.
- تزیینات کاخ چشم‌های مرا خیره کرد.
- The children were transported by the dazzle of the fireworks.
- درخشش آتش‌بازی بچه‌ها را به عالم دیگری برد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dazzle

  1. verb confuse, amaze
    Synonyms: astonish, awe, bedazzle, blind, blur, bowl over, daze, excite, fascinate, glitz, hypnotize, impress, overawe, overpower, overwhelm, razzle-dazzle, strike dumb, stupefy, surprise
    Antonyms: bore

ارجاع به لغت dazzle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dazzle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dazzle

لغات نزدیک dazzle

پیشنهاد بهبود معانی