با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Deadlock

ˈdedlɑːk ˈdedlɒk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
حالت غیرفعالی که در اثر وجود دو نیروی متعادل ایجاد گردد، وقفه، بی‌تکلیفی، دچار وقفه یا بی‌تکلیفی شدن، بن‌بست
noun adverb
بن‌بست
- a political deadlock
- بن‌بست سیاسی
- The negotiations have reached a deadlock.
- مذاکرات به بن‌بست رسیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deadlock

  1. noun stalemate, impasse
    Synonyms: box, Catch-22, cessation, checkmate, corner, dead end, dead heat, dilemma, draw, full stop, gridlock, halt, hole, pause, pickle, plight, posture, predicament, quandary, standoff, standstill, tie, wall
    Antonyms: agreement, breakthrough

ارجاع به لغت deadlock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deadlock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deadlock

لغات نزدیک deadlock

پیشنهاد بهبود معانی