امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Debauch

dɪˈbɔːt͡ʃ dɪˈbɔːt͡ʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
هرزگی، هرزه کردن، فاسد کردن، الواطی کردن، عیاشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He debauched the daughter of one of the villagers.
- او دختر یکی از روستاییان را از راه به در کرد.
- They went on a drunken debauch for three full days.
- سه روز آزگار بدمستی و عیاشی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد debauch

  1. verb deprave, corrupt
    Synonyms:
    abuse bastardize bestialize betray brutalize debase defile deflower demoralize fornicate fraternize go bad go to hell intrigue inveigle lead astray live in the gutter lure pervert pollute ravish ruin seduce subvert tempt violate vitiate warp
    Antonyms:
    clean cleanse improve purify upgrade

ارجاع به لغت debauch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «debauch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/debauch

لغات نزدیک debauch

پیشنهاد بهبود معانی