امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Delicacy

ˈdelɪkəsi ˈdelɪkəsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    delicacies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
ظرافت، دقت، نازک‌بینی، خوراک لذیذ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the delicacy of a petal
- نازکی برگ گل
- the delicacy of a baby's skin
- لطافت پوست نوزاد
- the delicacy of a crystal vase
- ظرافت یک گلدان بلور
- the delicacy of an elderly person's health
- آسیب‌پذیری مزاج شخص سالخورده
- negotiations of great delicacy
- مذاکرات بسیار حساس
- the delicacy of the political situation
- حساسیت اوضاع سیاسی
- the delicacy of his musical taste
- ظرافت طبع او در موسیقی
- the delicacy of a compass
- دقت‌عمل یک قطب‌نما
- He acted with extreme delicacy.
- او با کمال ظرافت رفتار کرد.
- caviar and other delicacies
- خاویار و خوراک‌های لذیذ دیگر
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد delicacy

  1. noun daintiness, fineness of structure
    Synonyms:
    airiness debility diaphaneity elegance etherealness exquisiteness fragility frailness frailty gossameriness infirmity lightness slenderness smoothness softness subtlety tenderness tenuity translucency transparency weakness
    Antonyms:
    coarseness heaviness indelicacy inelegance robustness roughness
  1. noun delicious, gourmet food
    Synonyms:
    ambrosia banquet bonne bouche dainty delight dessert feast goody indulgence luxury morsel nectar pleasure rarity regale relish savory special sweet tidbit treat

ارجاع به لغت delicacy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «delicacy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/delicacy

لغات نزدیک delicacy

پیشنهاد بهبود معانی