امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Demanding

dɪˈmændɪŋ dɪˈmɑːndɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more demanding
  • صفت عالی:

    most demanding

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
پرگیرودار، پرمسئولیت، پرزحمت، سخت (فعالیت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Teaching is a demanding profession.
- معلمی کار پرگیروداری است.
- The marathon was a demanding physical feat that required months of training.
- ماراتن فعالیت شاق فیزیکی سختی بود که به ماه‌ها تمرین نیاز داشت.
adjective
پرتوقع، بسیارخواه (شخص)
- The demanding customer insisted on speaking to the manager.
- مشتری پرتوقع اصرار داشت که با مدیر صحبت کند.
- a demanding guest
- مهمان بسیارخواه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد demanding

  1. adjective challenging, urgent
    Synonyms:
    ambitious backbreaker bothersome clamorous critical dictatorial difficult exacting exhausting exigent fussy grievous hard imperious importunate insistent nagging onerous oppressive pressing querulous strict stringent taxing tough troublesome trying wearing weighty
    Antonyms:
    easy facile trivial unchallenging undemanding

لغات هم‌خانواده demanding

  • adjective
    demanding

ارجاع به لغت demanding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «demanding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/demanding

لغات نزدیک demanding

پیشنهاد بهبود معانی