امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Denote

dɪˈnoʊt dɪˈnəʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    denoted
  • شکل سوم:

    denoted
  • سوم‌شخص مفرد:

    denotes
  • وجه وصفی حال:

    denoting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مشخص کردن، تفکیک کردن، علامت گذاردن، علامت بودن، معنی دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A red flag denotes danger.
- پرچم قرمز نشان خطر است.
- Dark clouds denote rain.
- ابرهای سیاه نشانگر باران است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد denote

  1. verb designate, mean
    Synonyms:
    add up announce argue bespeak betoken connote evidence express finger flash hang sign on imply import indicate insinuate intend make mark peg prove put down for put finger on show signify spell stand for symbol symbolize tab tag typify

لغات هم‌خانواده denote

  • verb - transitive
    denote

ارجاع به لغت denote

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «denote» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/denote

لغات نزدیک denote

پیشنهاد بهبود معانی