امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disparate

ˈdɪsprət ˈdɪsprət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more disparate
  • صفت عالی:

    most disparate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی، غیرمتجانس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The three sisters had three disparate personalities.
- سه خواهر سه شخصیت کاملاً متفاوت داشتند.
- such disparate amusements as fishing and painting
- تفریحات کاملاً متفاوتی مانند ماهی‌گیری و نقاشی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disparate

  1. adjective at odds, different
    Synonyms:
    at variance contrary contrasting discordant discrepant dissimilar distant distinct divergent diverse far cry incommensurate incompatible inconsistent inconsonant like night and day poles apart separate unalike unequal unequivalent uneven unlike unsimilar various
    Antonyms:
    alike equal like same similar

ارجاع به لغت disparate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disparate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disparate

لغات نزدیک disparate

پیشنهاد بهبود معانی