امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dissipated

ˈdɪsɪpeɪtɪd ˈdɪsɪpeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    dissipates
  • وجه وصفی حال:

    dissipating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ولخرج، پول تلف‌کن ،پراکنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- dissipated clouds
- ابرهای پراکنده
- the dissipated wealth of an inexperienced youth
- ثروت تلف‌شده‌ی یک جوان بی‌تجربه
- a dissipated society
- جامعه‌ی بی‌بند و بار
- The young artist was weak and dissipated.
- هنرمند جوان ضعیف و علیل المزاج بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissipated

  1. adjective used up
    Synonyms:
    blown burnt out consumed destroyed exhausted kaput played out scattered spent squandered wasted
    Antonyms:
    accumulated gathered hoarded saved stored
  1. adjective self-indulgent
    Synonyms:
    abandoned corrupt debauched dissolute gone bad gone to seed gone to the dogs hellbent intemperate profligate rakish wicked
    Antonyms:
    conservative unselfish virtuous

ارجاع به لغت dissipated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissipated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissipated

لغات نزدیک dissipated

پیشنهاد بهبود معانی