امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Distort

dɪˈstɔːrt dɪˈstɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    distorted
  • شکل سوم:

    distorted
  • سوم‌شخص مفرد:

    distorts
  • وجه وصفی حال:

    distorting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
کج کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a heap of distorted metals
- توده‌ای از فلزات کج‌و‌معوج
- Her face was distorted by pain.
- صورتش از درد درهم پیچیده بود.
- to distort the facts
- واقعیات را تحریف کردن
- a distorted view of history
- برداشت تحریف‌شده‌ای از تاریخ
- a distorting mirror
- آینه‌ی نابهنجارنما( از شکل افتاده)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distort

  1. verb deform; falsify
    Synonyms:
    alter angle belie bend bias buckle change collapse color con contort crush curve deceive decline deteriorate deviate disfigure doctor fake fudge garble gnarl knot lie make out like mangle melt misconstrue misinterpret misrepresent misshape pervert phony up put one on sag scam slant slump snow torture trump up twist warp whitewash wind wrench writhe
    Antonyms:
    beautify shape nicely straight

لغات هم‌خانواده distort

  • verb - transitive
    distort

ارجاع به لغت distort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distort

لغات نزدیک distort

پیشنهاد بهبود معانی