امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Distracted

dɪˈstræktɪd dɪˈstræktɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    distracts
  • وجه وصفی حال:

    distracting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نگران، پریشان، پریشان‌حواس، دلواپس، حواس‌پرت، سردرگم، گیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The distracted driver failed to notice the red light and caused an accident.
- راننده‌ی حواس‌پرت به چراغ قرمز توجه نکرد و باعث یک تصادف شد.
- The distracted employee kept making mistakes on his work due to his lack of focus.
- کارمند پریشان‌حواس به خاطر عدم تمرکزش مدام در کارش اشتباه می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distracted

  1. adjective Troubled
    Synonyms:
    distraught frenzied absentminded aloof panicked bemused distrait crazy detached disconcerted frantic perplexed preoccupied raving
  1. verb Disturb in mind or make uneasy or cause to be worried or alarmed
    Synonyms:
    confused rattled upset perplexed perturbed flustered puzzled disordered disturbed stalled unsettled disquieted carked tossed shaken harassed ruffled troubled entertained rocked diverted deflected bewildered agitated flurried confounded unhinged discomposed amused bothered addled
    Antonyms:
    clarified explained
  1. adjective Absent-minded
    Synonyms:
    preoccupied inattentive abstracted
  1. verb Draw someone's attention away from something
    Synonyms:
    deflected diverted sidetracked amused occupied
  1. noun
    Synonyms:
    confusion distraction perplexity perturbation

ارجاع به لغت distracted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distracted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distracted

لغات نزدیک distracted

پیشنهاد بهبود معانی