امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Distract

dɪˈstrækt dɪˈstrækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    distracted
  • شکل سوم:

    distracted
  • سوم‌شخص مفرد:

    distracts
  • وجه وصفی حال:

    distracting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
حواس (کسی را) پرت کردن، گیج کردن، پریشان کردن، دیوانه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- When studying I am distracted by the least noise.
- هنگام مطالعه کمترین سر و صدا حواسم را پرت می‌کند.
- Children's attention is easily distracted.
- توجه بچه‌ها زود منحرف می‌شود.
- She was distracted by the uncertainty of her future.
- نامعلومی آینده‌اش او را پریشان خاطر می‌کرد.
- The Church was distracted by internal strife.
- کشمکش‌های درونی کلیسا را مختل کرده بود.
- The zoo distracted him for at least one afternoon.
- باغ وحش لااقل برای یک بعدازظهر حواس او را به چیز دیگری معطوف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distract

  1. verb divert attention; confuse
    Synonyms:
    abstract addle agitate amuse befuddle beguile bewilder call away catch flies confound derange detract discompose disconcert disturb divert draw away engross entertain fluster frenzy harass lead astray lead away madden mislead mix up occupy perplex puzzle sidetrack stall throw off torment trouble turn aside unbalance unhinge
    Antonyms:
    clarify explain

ارجاع به لغت distract

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distract

لغات نزدیک distract

پیشنهاد بهبود معانی