امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Distribute

dɪˈstrɪbjuːt dɪˈstrɪbjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    distributed
  • شکل سوم:

    distributed
  • سوم‌شخص مفرد:

    distributes
  • وجه وصفی حال:

    distributing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
توزیع کردن، تقسیم کردن، پخش کردن، (نامه، بسته) رساندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- to distribute medicines among the poor
- دارو بین مستمندان توزیع کردن
- the company's profits are distributed annually
- سود شرکت به‌طور سالیانه پخش می‌شود
verb - transitive
پراکندن، پاشیدن، پخش کردن
- distributing the seed over the lawn
- پاشیدن تخم بر روی چمن
- distributing the paint evenly over the paper
- پخش کردن یکنواخت رنگ بر روی کاغذ
verb - transitive
طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن
- He spent a good deal of time distributing his specimens into their proper classes.
- او وقت زیادی را صرف طبقه‌بندی نمونه‌های خود در رده‌های مرتبط کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distribute

  1. verb allocate, deliver, spread
    Synonyms:
    administer allot apportion appropriate assign bestow circulate consign convey cut up deal deal out diffuse disburse dish out dispense disperse dispose disseminate divide divvy up dole out donate endow fork out give give away hand out issue lot out measure out mete parcel partition pass out pay out present prorate radiate ration scatter share shell out slice up sow strew
    Antonyms:
    collect gather hoard hold keep maintain preserve store
  1. verb classify
    Synonyms:
    arrange assort categorize class file group order

لغات هم‌خانواده distribute

  • verb - transitive
    distribute

ارجاع به لغت distribute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distribute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distribute

لغات نزدیک distribute

پیشنهاد بهبود معانی