امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Divorced

dɪˈvɔːrst dəˈvɔːst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    divorces
  • وجه وصفی حال:

    divorcing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
طلاق‌گرفته، مطلقه (شخص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The divorced couple decided to remain friends for the sake of their children.
- این زوج طلاق‌گرفته تصمیم گرفتند به خاطر فرزندانشان دوست بمانند.
- The divorced man was hesitant to get married again.
- مرد مطلقه برای ازدواج دوباره مردد بود.
adjective
جدا (از چیزی)
- This politician seems to be divorced from reality.
- به نظر می‌رسد این سیاستمدار از واقعیت جدا شده است.
- The book delves into the consequences of speculative theories divorced from political reality.
- این کتاب به پیامدهای نظریه‌های گمانه‌زنی جدا از واقعیت سیاسی می‌پردازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد divorced

  1. verb Part; cease or break association with
    Synonyms:
    split divided parted disunited nullified disjointed annulled severed separated disjoined dissociated detached dissolved broken disassociated
    Antonyms:
    married
  1. verb To cut off; separate or disunite:
    Synonyms:
    separated
  1. adjective
    Synonyms:
    estranged dissolved isolated Reno'd washed-up unhitched
    Antonyms:
    joined wed

لغات هم‌خانواده divorced

  • adjective
    divorced

ارجاع به لغت divorced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «divorced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/divorced

لغات نزدیک divorced

پیشنهاد بهبود معانی