با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dollop

ˈdɑːləp ˈdɒləp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
دسته علف و غیره، کومه، توده
- Put a dollop of cream on each cookie.
- روی هر یک از شیرینی‌ها یک قلمبه خامه بگذارید.
- The child dropped a dollop of ice cream on her lap.
- بچه یک تکه از بستنی را روی دامن خود ریخت.
- having a few dollops of brandy
- صرف مقدار کمی براندی
- a dollop of satire
- یک کمی طنز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dollop

  1. noun lump
    Synonyms: bit, blob, glob, gob, mass, piece, portion

ارجاع به لغت dollop

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dollop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dollop

لغات نزدیک dollop

پیشنهاد بهبود معانی