امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Domestic

dəˈmestɪk dəˈmestɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more domestic
  • صفت عالی:

    most domestic

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
داخلی، درون‌مرزی، ساخت میهن، وطنی، بومی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- domestic products
- فرآورده‌های ساخت میهن
- Canada's domestic affairs
- امور داخلی کانادا
- domestic industries
- صنایع بومی
adjective
خانگی، خانوادگی، خانه‌دار، وابسته یا مربوط به خانه
- domestic chores
- کارهای مربوط به خانه
- The baby's birth doubled her domestic problems.
- تولد نوزاد مسائل خانوادگی او را دو برابر کرد.
adjective
اهلی، رام، بومی، خانگی
- domestic animals
- حیوانات اهلی
- The domestic cat purred.
- گربه‌ی خانگی خرخر کرد.
noun countable
مستخدم، خدمتکار، نوکر، کلفت
- We used to have four domestics.
- ما چهار مستخدم داشتیم.
- The domestic prepared a delicious meal for the family.
- خدمتکار غذای خوشمزه‌ای برای خانواده آماده کرد.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی جنگ داخلی، درگیری داخلی
noun
(معمولاً به صورت جمع) کالای داخلی، تولید داخلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domestic

  1. adjective household
    Synonyms:
    calm devoted domiciliary family home homelike home-loving homely indoor pet private sedentary settled stay-at-home subdued submissive tame trained tranquil
    Antonyms:
    business industrial office
  1. adjective not foreign
    Synonyms:
    handcrafted home-grown homemade indigenous inland internal intestine intramural municipal national native
    Antonyms:
    alien foreign

لغات هم‌خانواده domestic

  • adjective
    domestic

ارجاع به لغت domestic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domestic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/domestic

لغات نزدیک domestic

پیشنهاد بهبود معانی