با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dormancy

ˈdɔːrmənsi ˈdɔːmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
رکود، کمون، نهفتگی، خفتگی، خواب
- The company's financial troubles forced it into a period of dormancy.
- مشکلات مالی شرکت باعث دوره‌ای رکود شد.
- The plant's dormancy during the winter allows it to conserve energy.
- خواب گیاه در طول زمستان به او امکان ذخیره‌ی انرژی می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dormancy

  1. noun The condition of being temporarily inactive
    Synonyms: quiescence, abeyance, abeyancy, quiescency, intermission, latency, suspension, inactiveness, sleeping, underactivity

ارجاع به لغت dormancy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dormancy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dormancy

لغات نزدیک dormancy

پیشنهاد بهبود معانی