با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dormant

ˈdɔːrmənt ˈdɔːmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خوابیده، ساکت، درحال کمون
- The teacher who interrupted his talk to denounce a dormant student.
- معلمی که صحبت خود را قطع کرد تا دانشجوی به خواب رفته را سرزنش کند.
- a dormant volcano
- آتش‌فشان خاموش (غیرفعال)
- Some diseases stay dormant for a long time.
- برخی بیماری‌ها مدت‌ها در کمون باقی می‌ماند.
- a lion dormant
- شیر غنوده
- His talents were dormant up to the age of twenty, then suddenly they flowered.
- تا سن بیست سالگی استعدادهای او خفته بودد و سپس ناگهان شکوفا شدد.
- thoughts that lie dormant for years
- اندیشه‌هایی که سال‌ها در خواب می‌ماند
- His dormant love flared again.
- عشق خفته‌اش دوباره شعله‌ور شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dormant

  1. adjective inactive; sleeping
    Synonyms: abeyant, asleep, closed down, comatose, down, fallow, hibernating, inert, inoperative, latent, lethargic, lurking, on the shelf, out of action, passive, potential, prepatent, quiescent, sidelined, slack, sluggish, slumbering, smoldering, suspended, torpid
    Antonyms: active, lively

ارجاع به لغت dormant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dormant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dormant

لغات نزدیک dormant

پیشنهاد بهبود معانی