با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dough

doʊ dəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    doughs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
خمیر
- Dough is made of flour and water.
- خمیر از آرد و آب ساخته می‌شود.
- I added some yeast to the dough to make it rise.
- مقداری مایه‌ی خمیر به خمیر اضافه کردم تا پف کند.
noun slang uncountable informal
قدیمی مایه‌تیله، پول
- Her father makes a lot of dough.
- پدرش پول زیادی درمی‌آره.
- I spent all my dough on that new computer.
- همه‌ی مایه‌تیله‌ام رو صرف اون کامپیوتر جدید کردم.
noun
انگلیسی آمریکایی سرباز پیاده‌نظام (به‌ویژه در جنگ جهانی اول)
- The dough's helmet protected him from enemy fire.
- کلاه سرباز پیاده‌نظام او را از آتش دشمن محافظت می‌کرد.
- The doughs training prepared him for the realities of war.
- آموزش سرباز پیاده‌نظام او را برای واقعیات جنگ آماده کرد.
noun
هر چیز خمیرمانند (به‌ویژه از نظر قوام)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dough

  1. noun money
    Synonyms: beans, boodle, bread, bucks, cabbage, cash, change, chips, clams, coin, coinage, cold cash, currency, dinero, funds, greenback, hard cash, legal tender, lettuce, loot, moola, pesos, wealth

ارجاع به لغت dough

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dough» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dough

لغات نزدیک dough

پیشنهاد بهبود معانی