گذشتهی ساده:
downedشکل سوم:
downedسومشخص مفرد:
downsوجه وصفی حال:
downingشکل جمع:
downsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تعظیم کردن، سرفرود آوردن
افتادن، پایین افتادن
شکست خوردن
دراز کشیدن، استراحت کردن
از زیر کار شانه خالی کردن
نشستن
دچار فلاکت، آسوپاس، فلکزده، بدبخت، بیخانمان، مفلوک
(عامیانه) خشمگین از، آزرده از
زانوزده
کاملاً، تا ته، تا آخر
1- (زمین یا پایین) گذاشتن 2- (در شعار دادن) مرگ بر، مرده باد، سرنگون باد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «down» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/down