با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Drab

dræb dræb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
زن شلخته، فاحشه، جنده‌بازی کردن، یکنواخت و خسته کننده، خاکستری، کسل‌کننده
- She was dressed in drab colors.
- لباس رنگ‌و‌رو رفته‌ای به تن داشت.
- He led a drab, melancholy life.
- زندگی یکنواخت و غم‌انگیزی را می‌گذراند.
- a truly drab personality
- شخصیتی واقعاً خسته‌کننده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drab

  1. adjective dull, colorless
    Synonyms: arid, blah, bleak, boring, brown, characterless, cheerless, desolate, dingy, dismal, dreary, dry, dull as dishwater, faded, flat, gloomy, gray, grungy, lackluster, lusterless, muddy, murky, run-down, same, shabby, somber, subfuse, unchanging, uninspired, vapid, zero
    Antonyms: bright, colorful, inspired

ارجاع به لغت drab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drab

لغات نزدیک drab

پیشنهاد بهبود معانی