با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Duff

dʌf dʌf dʌf dʌf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive adjective
خمیر، سبزی‌های فاسد جنگل، خاکه زغال‌سنگ، سرقت گوسفند، تغییر علامت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد duff

  1. noun rear end
    Synonyms: ass, backside, behind, buns, butt, buttocks, cheeks, derriere, fanny, gluteus maximus, heinie, keister, posterior, seat

ارجاع به لغت duff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «duff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/duff

لغات نزدیک duff

پیشنهاد بهبود معانی