امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Earn

ɜːrn ɜːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    earned
  • شکل سوم:

    earned

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
تحصیل کردن، کسب معاش کردن، به‌ دست آوردن، دخل کردن، درآمد داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Mahmood earns a good income.
- محمود درآمد خوبی دارد.
- The money which he earned.
- پول‌هایی که او به دست آورد.
- Gradually he earned a good reputation.
- کم‌کم شهرت خوبی به دست آورد.
- John and David earned everyone's respect.
- جان و دیوید مورد احترام همه شدند.
- He has earned his promotion, but we can't give it to him now.
- او شایسته‌ی ترفیع است؛ ولی اکنون دادن ترفیع برایمان میسر نیست.
- Your savings earn an interest of five percent.
- به پس‌انداز شما سود پنج درصد تعلق می‌گیرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد earn

  1. verb make money
    Synonyms:
    acquire attain be gainfully employed be in line for bring home bring home the bacon bring home the groceries bring in clean up clear collect consummate cop derive draw effect gain gather get gross hustle make make fast buck make it big net obtain pay one’s dues perform pick up procure profit pull pull down rate realize reap receive scare up score scrape together secure snag sock turn win wrangle
    Antonyms:
    cost lose spend throw away
  1. verb deserve a reward
    Synonyms:
    acquire attain bag be entitled to be worthy of come by gain harvest merit net rate reap score warrant win

لغات هم‌خانواده earn

  • verb - transitive
    earn

ارجاع به لغت earn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «earn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/earn

لغات نزدیک earn

پیشنهاد بهبود معانی