امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Easygoing

ˌiːzɪˈɡoʊɪŋ ˌiːzɪˈɡəʊɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective B1
آسان‌گیر، آسان‌گذار، بی‌قید، راحت‌طلب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- An easygoing man who is rarely stirred to anger.
- مرد آرامی که کمتر به خشم می‌آید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد easygoing

  1. adjective complacent, permissive
    Synonyms:
    amenable breezy calm carefree casual collected complaisant composed devil-may-care even-tempered flexible free and easy hang-loose happy-go-lucky indolent indulgent informal insouciant laid-back lazy lenient liberal low-pressure mild moderate nonchalant offhand outgiving patient placid poised relaxed self-possessed serene tolerant tranquil unconcerned uncritical undemanding unhurried uninhibited
    Antonyms:
    agitated critical demanding hurried hyped intolerant nervous strict upset worried

ارجاع به لغت easygoing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «easygoing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/easygoing

لغات نزدیک easygoing

پیشنهاد بهبود معانی