امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Easygoing

ˌiːzɪˈɡoʊɪŋ ˌiːzɪˈɡəʊɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective B1
آسان‌گیر، آسان‌گذار، بی‌قید، راحت‌طلب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- An easygoing man who is rarely stirred to anger.
- مرد آرامی که کمتر به خشم می‌آید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد easygoing

  1. adjective complacent, permissive
    Synonyms: amenable, breezy, calm, carefree, casual, collected, complaisant, composed, devil-may-care, even-tempered, flexible, free and easy, hang-loose, happy-go-lucky, indolent, indulgent, informal, insouciant, laid-back, lazy, lenient, liberal, low-pressure, mild, moderate, nonchalant, offhand, outgiving, patient, placid, poised, relaxed, self-possessed, serene, tolerant, tranquil, unconcerned, uncritical, undemanding, unhurried, uninhibited
    Antonyms: agitated, critical, demanding, hurried, hyped, intolerant, nervous, strict, upset, worried

ارجاع به لغت easygoing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «easygoing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/easygoing

لغات نزدیک easygoing

پیشنهاد بهبود معانی