امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Effective

ɪˈfektɪv ɪˈfektɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more effective
  • صفت عالی:

    most effective

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
مؤثر، کارگر، کاری، ثمربخش، مفید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an effective blow
- ضربه‌ی کاری
- Her English was not good enough (for her) to take effective notes.
- انگلیسی او آن‌قدر خوب نبود که بتواند یادداشت‌های به‌دردخوری تهیه کند.
- This drug is more effective than aspirin.
- این دارو از آسپرین مؤثرتر است.
- an effective remedy
- درمان مؤثر
- an effective curse
- نفرین گیرا
- His words were very effective.
- گفته‌های او بسیار نتیجه‌بخش بود.
- the amount of effective work done
- میزان کار مؤثر
- an effective speaker
- سخنران نافذ
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
معتبر، قانونی، قابل اجرا
- The contract is effective as of the date of signature.
- قرارداد از تاریخ امضا به بعد معتبر است.
- His resignation was accepted effective as of December first.
- استعفای او از اول دسامبر پذیرفته شد.
- The ceasefire will become effective today.
- آتش‌بس از امروز اجرا می‌شود.
adjective
آماده‌ی خدمت، آماده‌ی رزم
- Saddam doubled the number of his effective forces.
- صدام شمار نیروهای آماده به خدمت خود را دو برابر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد effective

  1. adjective productive, persuasive
    Synonyms: able, active, adequate, capable, cogent, compelling, competent, convincing, direct, effectual, efficacious, efficient, emphatic, energetic, forceful, forcible, having lead in pencil, impressive, live, moving, on the ball, operative, playing hardball, potent, powerful, powerhouse, practical, producing, resultant, serviceable, serving, sound, striking, sufficient, telling, trenchant, useful, valid, virtuous, wicked, yielding
    Antonyms: fruitless, impotent, incapable, ineffective, unproductive, useless, weak
  2. adjective in use at the time
    Synonyms: active, actual, current, direct, dynamic, in effect, in execution, in force, in operation, operative, real
    Antonyms: inoperative, useless

Collocations

  • effective horsepower

    (فیزیک و مکانیک) توان مؤثر، اسب توان کارا، اسب بخار مؤثر

لغات هم‌خانواده effective

ارجاع به لغت effective

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «effective» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/effective

لغات نزدیک effective

پیشنهاد بهبود معانی