امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Embedded

emˈbedəd ɪmˈbedɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    embeds

معنی

verb - transitive
جاسازی‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embedded

  1. verb To put in
    Synonyms:
    rooted lodged fixed pierced set enclosed buried ingrained sunk infixed planted deposited installed fastened implanted inserted entrenched
  1. verb Fix or set securely or deeply
    Synonyms:
    implanted secured planted
  1. adjective
    Synonyms:
    deep-seated encapsulated impacted nested set-in

ارجاع به لغت embedded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embedded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embedded

لغات نزدیک embedded

پیشنهاد بهبود معانی