با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Enforcer

ɪnˈfɔːrsɚ ɪnˈfɔːsə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(کسی که مردم را وادار می‌کند از قانون یا قاعده‌ای پیروی کنند یا موقعیت خاصی را به وقوع بپیوندند یا بپذیرند) مأمور اجرا، مجری
- law enforcers
- مجریان قانون
- The city police's role as enforcers of traffic rules will increase.
- نقش پلیس شهر به‌عنوانِ مأموران اجرای قوانین راهنمایی و رانندگی افزایش خواهد یافت.
noun countable informal
(کسی که اراده‌ی خود را با خشونت و ارعاب تحمیل می‌کند) جنایت‌کار خشن، عضو تیم خلاف‌کاران
- gangland enforcers linked to a drugs gang
- جنایت‌کاران خشن مرتبط با باند مواد مخدر
- She hired an enforcer to kill her ex-husband.
- او یک جنایت‌کار خشن را استخدام کرد تا شوهر سابقش را بکشد.
noun countable informal
ورزش (کسی که نقشش محافظت از هم تیمی‌ها یا تسلط بر یک منطقه از زمین بازی است) بازیکن قوی، بازیکن خشن
- former Southampton F.C. defensive enforcer
- بازیکن دفاعی خشن تیم فوتبال ساوت‌همپتون
- Edmonton enforcer Kelly Buchberger scored twice in last night's game.
- کلی بوخبرگر، بازیکن قوی تیم هاکی ادمونتون اویلرز، در بازی دیشب دو بار گلزنی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enforcer

  1. noun One whose job it is to execute unpleasant tasks for a superior
    Synonyms: hatchet-man

لغات هم‌خانواده enforcer

ارجاع به لغت enforcer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enforcer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enforcer

لغات نزدیک enforcer

پیشنهاد بهبود معانی