امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Engagement

ɪnˈɡeɪdʒmənt ɪnˈɡeɪdʒmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    engagements

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
نامزدی، اشتغال، مشغولیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- an engagement party
- جشن نامزدی
- Sherry's engagement ring
- انگشتر نامزدی شری
- I'll break my engagement and come to your party.
- قرار خود را به‌هم می‌زنم و به مهمانی شما می‌آیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد engagement

  1. noun pledge to marry
    Synonyms:
    assurance betrothal betrothing betrothment bond commitment compact contract espousal match oath obligation pact plight promise troth undertaking vow word
    Antonyms:
    break-up disengagement
  1. noun meeting; date
    Synonyms:
    appointment arrangement assignation blind date commission commitment date errand get-together gig going out interview invitation meet seeing one stint tryst visit
  1. noun battle
    Synonyms:
    action combat conflict confrontation contest encounter fight fray skirmish
    Antonyms:
    surrender

ارجاع به لغت engagement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «engagement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/engagement

لغات نزدیک engagement

پیشنهاد بهبود معانی