امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Engrave

ɪnˈɡreɪv ɪnˈɡreɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    engraved
  • شکل سوم:

    engraved
  • سوم‌شخص مفرد:

    engraves
  • وجه وصفی حال:

    engraving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
قلم زدن، کنده‌کاری کردن در، حکاکی کردن، گرآورکردن، نقش کردن، منقوش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His name was engraved on the tombstone.
- نام او بر سنگ گور حک شده بود.
- That event is engraved in my memory.
- آن رویداد بر خاطرم نقش بسته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد engrave

  1. verb carve letters or designs into
    Synonyms:
    bite burn chase chisel crosshatch cut diaper embed enchase etch fix grave hatch impress imprint infix ingrain initial inscribe instill intaglio lithograph lodge mezzotint ornament print scratch stipple

ارجاع به لغت engrave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «engrave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/engrave

لغات نزدیک engrave

پیشنهاد بهبود معانی