Engraving
ɪnˈɡreɪvɪŋ
ɪnˈɡreɪvɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
engraved -
شکل سوم:
engraved -
سوم‌شخص مفرد:
engraves
معنی
مترادف و متضاد engraving
-
noun carving of letters or design into somethingSynonyms:blocking chasing chiselling cutting dry point enchasing etching illustration impression inscribing inscription intaglio lithograph mezzotint photoengraving photogravure print rotogravure scratch woodcut
ارجاع به لغت engraving
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «engraving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/engraving