امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Environ

ɪnˈvaɪərən ɪnˈvaɪərən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
احاطه کردن، دورزدن، دورکسی یا چیزی را گرفتن، محاصره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- A flood environed the garden.
- سیلاب باغ را احاطه کرد.
- She made light of the dangers that environed her.
- آن زن مخاطراتی که او را احاطه کرده بود، سرسری گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد environ

  1. verb To shut in on all sides
    Synonyms:
    surround encircle encompass ring begird beset circle circumscribe compass gird enclose girdle hedge hem envelop fence limit skirt border

ارجاع به لغت environ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «environ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/environ

لغات نزدیک environ

پیشنهاد بهبود معانی