امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Essay

ˈeseɪ ˈeseɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    essayed
  • شکل سوم:

    essayed
  • سوم‌شخص مفرد:

    essays
  • وجه وصفی حال:

    essaying
  • شکل جمع:

    essays

توضیحات

در انگلیسی آمریکایی به‌جای essay از paper استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
انگلیسی بریتانیایی ادبیات مقاله، انشا، نوشته، جُستار، مطلب، مبحث

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The professor graded each essay carefully.
- استاد هر مقاله را با دقت نمره می‌داد.
- the essays of Michel de Montaigne
- مقاله‌های میشل دومونتاین
verb - transitive
قدیمی اقدام کردن، کوشیدن، سعی کردن، امتحان کردن
- He stayed there all day and in the evening again essayed escape.
- او همه‌ی روز آنجا ماند و شب هنگام دوباره کوشید که فرار کند.
- the men who essayed the path of natural science
- مردانی که در راه علوم طبیعی کوشیدند
- a ballerina who essayed a dramatic role on television
- رقصنده‌ی باله‌ای که بازی در نقشی دراماتیک در تلویزیون را امتحان کرد
noun countable uncountable
کوشش، تلاش، سعی، مبادرت
- The little bird made an essay at flying.
- پرنده‌ی کوچک کوشید که پرواز کند.
- His first essay into politics was in 1948.
- اولین تلاش او به امور سیاسی در سال ۱۹۴۸ بود.
noun countable uncountable
نتیجه‌ی تلاش، حاصل تلاش
- The team's essay was a testament to their collaboration and creativity.
- نتیجه‌ی تلاش این تیم گواهی بر همکاری و خلاقیت آن‌ها بود.
- Her efforts resulted in a compelling essay that impressed the judges.
- تلاش‌های او به یک نتیجه‌ی قابل توجه منجر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد essay

  1. noun written discourse
    Synonyms:
    article composition discussion disquisition dissertation explication exposition manuscript paper piece study theme thesis tract treatise
  1. noun try, attempt
    Synonyms:
    aim bid dry run effort endeavor exertion experiment hassle labor one’s all one’s level best shot striving struggle test toil travail trial try on tryout undertaking venture whack work
    Antonyms:
    idleness pass
  1. verb try, attempt
    Synonyms:
    aim assay endeavor have a crack have a go have a shot have at it labor make a run at offer put to the test seek strive struggle take a stab at take a whack at take on test toil travail try out undertake venture work
    Antonyms:
    be idle forget neglect pass

ارجاع به لغت essay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «essay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/essay

لغات نزدیک essay

پیشنهاد بهبود معانی