امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Execute

ˈeksəkjuːt ˈeksəkjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    executed
  • شکل سوم:

    executed
  • سوم‌شخص مفرد:

    executes
  • وجه وصفی حال:

    executing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
اعدام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- They executed many innocent people.
- آنان بی‌گناهان زیادی را اعدام کردند.
- The criminal was executed for his heinous crimes.
- جنایتکار به جرم جنایات شنیع خود اعدام شد.
verb - transitive formal
اجرا کردن، به اجرا درآوردن، انجام دادن (دستور و کار و غیره)، به مرحله‌ی عمل درآوردن، پیاده کردن (نقشه و طرح و غیره)، عملی کردن، تحقق بخشیدن (آمال و هدف و غیره)
- to execute another's orders
- دستورهای دیگری را انجام دادن
- to execute a military maneuver
- اجرا کردن مانور نظامی
- The parliament passes laws and the government executes them.
- پارلمان قانون وضع می‌کند و دولت آن را به اجرا درمی‌آورد.
verb - transitive formal
اجرا کردن (رقص و کنسرت و غیره)
- He executed a difficult piece (of music).
- او یک قطعه‌ی دشوار را اجرا کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد execute

  1. verb kill
    Synonyms:
    assassinate behead bump off do in electrocute eliminate finish gas guillotine hang knock off liquidate murder purge put away put to death shoot
    Antonyms:
    bear create
  1. verb carry out a task
    Synonyms:
    accomplish achieve act administer administrate bring off bring to fruition cause come through complete consummate deal with discharge do do the job do the trick do to a T earn wings effect enact enforce finish fulfill get there govern hack it hit implement make it meet percolate perform play polish off prosecute pull off put into effect put over put through realize render sail through score take care of take care of business transact
    Antonyms:
    abandon disregard fail forget ignore leave miss neglect shirk

لغات هم‌خانواده execute

  • verb - transitive
    execute

ارجاع به لغت execute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «execute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/execute

لغات نزدیک execute

پیشنهاد بهبود معانی