امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Expediency

ɪkˈspiːdiənsi ɪkˈspiːdiənsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    expediencies

معنی و نمونه‌جمله

noun
( expedience ) شتاب، عجله، کارمهم، اقدام مهم، اقتضا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- I was torn between principle and expediency.
- بین اصول اخلاقی و سود شخصی گیر کرده بودم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expediency

  1. noun appropriateness; worth
    Synonyms:
    advantage advantageousness advisability appositeness aptness benefit convenience desirability effectiveness efficiency fitness helpfulness judiciousness meetness opportunism opportunity order policy practicality pragmatism profitability profitableness properness propitiousness propriety prudence rightness suitability usefulness utilitarianism utility
    Antonyms:
    disadvantage inappropriateness
  1. noun resource
    Synonyms:
    band-aid contrivance design device dodge easy way out gimmick makeshift maneuver means measure method recourse resort scheme shift step stopgap stratagem strategy substitute surrogate tactic trick

ارجاع به لغت expediency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expediency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expediency

لغات نزدیک expediency

پیشنهاد بهبود معانی