امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Faulty

ˈfɒːlti ˈfɔːlti ˈfɔːlti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    faultier
  • صفت عالی:

    faultiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
معیوب، ناقص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
adjective
معیوب، عیبناک، ناقص، مقصر، نکوهیده
- a faulty sentence
- جمله‌ی غلط
- faulty spelling
- املای نادرست
- faulty reasoning
- استدلال غلط
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد faulty

  1. adjective not working; incorrect
    Synonyms: adulterated, amiss, awry, bad, below par, blamable, blemished, botched, broken, cracked, damaged, debased, defective, deficient, distorted, erroneous, fallacious, fallible, false, flawed, frail, impaired, imperfect, imprecise, inaccurate, inadequate, incomplete, inexact, injured, insufficient, invalid, lame, leaky, lemon, maimed, malformed, malfunctioning, marred, out of order, rank, sick, tainted, unfit, unreliable, unretentive, unsound, warped, weak, wrong
    Antonyms: accurate, correct, perfect, sound, strong, working

لغات هم‌خانواده faulty

ارجاع به لغت faulty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «faulty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/faulty

لغات نزدیک faulty

پیشنهاد بهبود معانی