امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fig

fɪɡ fɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    figs

توضیحات

FIG در معنای چهارم، مخفف عبارت فرانسوی Fédération Internationale de Gymnastique است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
میوه انجیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Kashan figs are large and sweet.
- انجیرهای کاشان درشت و شیرین هستند.
- The fig is a symbol of prosperity in many cultures.
- در بسیاری از فرهنگ‌ها انجیر نماد رفاه است.
- Figs are rich in fiber and nutrients.
- انجیر سرشار از فیبر و مواد مغذی است.
noun
گیاه‌شناسی درخت انجیر link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده
- We gathered under the shade of the old fig.
- زیر سایه‌ی درخت انجیر کهن‌سال جمع شدیم.
- She climbed the fig to reach the ripe figs hanging above.
- او از درخت انجیر بالا رفت تا به انجیر رسیده‌ای که در بالا آویزان بود، برسد.
noun
چیز بی‌ارزش، پشیز، چیز بی‌بها، پاپاسی، پول سیاه
- His promise is not worth a fig.
- قول او ذره‌ای هم اعتبار ندارد.
- "A fig for house work!" She said angrily to her husband.
- او با خشم به شوهرش گفت: «کار خانه به درک!»
- She doesn't give a fig what the neighbors think.
- او برای نظر همسایه‌ها پشیزی هم ارزش قائل نیست.
abbreviation acronym noun uncountable
ورزش (FIG) فدراسیون جهانی ژیمناستیک
- The FIG sets the rules for international gymnastics competitions.
- فدراسیون جهانی ژیمناستیک قوانین مسابقات بین‌المللی ژیمناستیک را تعیین می‌کند.
- FIG organizes major events such as the Gymnastics World Championships.
- فدراسیون جهانی ژیمناستیک رویدادهای مهمی همچون مسابقات جهانی ژیمناستیک را سازماندهی می‌کند.
noun
آرایش، صف‌آرایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fig

  1. noun a sweet, soft, purple or green fruit with many seeds, or a tree from the ficus family on which these grow
  1. noun Mediterranean tree widely cultivated for its edible fruit
    Synonyms:
    common fig common fig tree Ficus carica
  1. noun a worthless trifle : the least bit
  1. noun A Libyan terrorist group organized in 1995 and aligned with al-Qaeda; seeks to radicalize the Libyan government; attempted to assassinate Qaddafi
    Synonyms:
    Libyan Islamic Fighting Group Al-Jama'a al-Islamiyyah al-Muqatilah bi-Libya Libyan Fighting Group Libyan Islamic Group
  1. noun A diagram or picture illustrating textual material
    Synonyms:
    figure

Idioms

  • in full fig

    (عامیانه) سرتاپا غرق در جامه‌ی فاخر و تزئینات، شال و قبا کرده

ارجاع به لغت fig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fig

لغات نزدیک fig

پیشنهاد بهبود معانی