امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Filling

ˈfɪlɪŋ ˈfɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    filled
  • شکل سوم:

    filled
  • سوم‌شخص مفرد:

    fills
  • شکل جمع:

    fillings
  • صفت تفضیلی:

    more filling
  • صفت عالی:

    most filling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
پرکردن، پرشدگی (دندان)، هرچیزی که با آن چیزی را پر کنند، لفاف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The filling in my tooth fell off.
- پرکردگی دندانم افتاد.
- A cake with cream filling.
- کیک که توی آن خامه گذاشته‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد filling

  1. noun contents
    Synonyms: bushing, cartridge, center, cylinder, dressing, fill, filler, inlay, innards, inside, insides, layer, liner, mixture, pack, packing, pad, padding, refill, replenishment, shim, stuffing, wad, wadding
  2. noun something that takes up
    Synonyms: capacity batting, bushing, cartridge, center, content, contents, cylinder, dressing, fill, guts, impletion, inlay, innards, inside, layer, liner, mixture, pack, packing, pad, padding, refill, replenishment, shim, stuffing, wad, wadding
    Antonyms: emptiness

لغات هم‌خانواده filling

ارجاع به لغت filling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «filling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/filling

لغات نزدیک filling

پیشنهاد بهبود معانی