با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Flattened

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    flattens
  • وجه وصفی حال:

    flattening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
مسطح، پهن‌شده
- A shoveler has a flattened beak.
- اردک نوک‌پهن، منقاری مسطح دارد.
- This fish has a long, flattened body covered in large, iridescent scales.
- این ماهی بدنی مسطح و دراز دارد که با فلس‌های بزرگ و رنگین‌کمانی پوشیده شده است.
adjective
(ساختمان و سکونتگاه) با خاک یکسان‌شده
- the flattened homes
- خانه‌های با خاک یکسان‌شده
- I saw the flattened factory.
- کارخانه‌ی با خاک یکسان‎شده را دیدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flattened

  1. adjective leveled
    Synonyms: depressed, planate, planed, smoothed, flat

ارجاع به لغت flattened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flattened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flattened

لغات نزدیک flattened

پیشنهاد بهبود معانی