امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flatter

ˈflæt̬ər ˈflætə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flattered
  • شکل سوم:

    flattered
  • سوم‌شخص مفرد:

    flatters
  • وجه وصفی حال:

    flattering
  • صفت عالی:

    flattest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
چاپلوسی کردن، تملق گفتن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His friends flattered him to get his money.
- دوستانش برای گرفتن پول از او تعریف بیجا می‌کردند.
- He kept flattering his boss.
- او مرتباً پیش رئیس خود چاپلوسی می‌کرد.
- Her picture flatters her.
- عکسش از خودش بهتر است.
- I was very flattered that they invited me too.
- از اینکه مرا هم دعوت کرده بودند، خیلی شاد شدم (به خود بالیدم).
- A balmy breeze flattered her skin.
- نسیم ملایمی پوستش را نوازش می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flatter

  1. verb compliment excessively
    Synonyms:
    adulate beslaver blandish bootlick brownnose build up butter up cajole cater to charm con court fawn get next to glorify grovel humor inveigle jolly lay it on thick massage oil overpraise play up to praise rub the right way salve sell snow soften soft-soap spread it on stroke suck up to sweeten up sweet-talk toady wheedle work on work over
    Antonyms:
    belittle castigate condemn criticize denounce insult offend
  1. verb complement, enhance
    Synonyms:
    adorn beautify become decorate do something for embellish enrich finish go with grace ornament perfect put in best light set off show to advantage suit
    Antonyms:
    mismatch

Collocations

  • flatter oneself

    به خود دسته گل تقدیم کردن، خرسند شدن یا بودن، به خود بالیدن، امید واهی داشتن

ارجاع به لغت flatter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flatter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flatter

لغات نزدیک flatter

پیشنهاد بهبود معانی