امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flowery

ˈflaʊəri ˈflaʊəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پرگل، پرزینت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Heidi was wearing a flowery skirt.
- هایده دامن گلداری به تن داشت.
- a flowery perfume
- عطر گل‌بو
- the flowery writings of the poets in Nadder Shah's court
- نوشته‌های پرآذین شاعران دربار نادرشاه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flowery

  1. adjective ornate, especially referring to speech or writing
    Synonyms:
    aureate baroque bombastic declamatory diffuse embellished euphemistic euphuistic fancy figurative florid grandiloquent high-flown magniloquent ornamented overwrought prolix purple redundant rhetorical rococo sonorous swollen verbose windy wordy
    Antonyms:
    inelaborate plain unembellished unflowery unornate

لغات هم‌خانواده flowery

ارجاع به لغت flowery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flowery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flowery

لغات نزدیک flowery

پیشنهاد بهبود معانی