امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fluster

ˈflʌstər ˈflʌstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flustered
  • شکل سوم:

    flustered
  • سوم‌شخص مفرد:

    flusters
  • وجه وصفی حال:

    flustering
  • شکل جمع:

    flusters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
سراسیمه کردن، گیج کردن، گرم شدن کله (در اثر مشروب)، دستپاچه کردن، عصبانی کردن، آشفتن، مضطرب کردن، سراسیمگی، دستپاچگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I used to get flustered every time the teacher called me to the blackboard.
- هروقت معلم مرا پای تخته صدا می‌زد، دستپاچه می‌شدم.
- to get in a fluster
- هاژ شدن، سرگشته شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fluster

  1. noun perturbation, upset
    Synonyms:
    agitation brouhaha commotion disturbance dither flap flurry flutter furor ruffle state to-do turmoil
    Antonyms:
    calm calmness comfort peace
  1. verb upset, perturb
    Synonyms:
    addle agitate bewilder bother confound confuse craze discombobulate discompose disquiet distract disturb excite flip flurry frustrate fuddle get to hassle heat hurry make nervous make waves muddle mystify nonplus perplex psych puzzle rattle ruffle spook stir up throw off balance unhinge work up
    Antonyms:
    calm comfort settle

ارجاع به لغت fluster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fluster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fluster

لغات نزدیک fluster

پیشنهاد بهبود معانی