امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Fondue

    fɑːnˈduː fɒnˈduː
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      fondues

    توضیحات

    همچنین fondu نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار fondue رایج است.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    fondue, فوندو (غذایی سوئیسی که با نوعی سس پنیر یا پنیر آب‌شده‌ی گرم در کنار نان سرو می‌شود)
    غذا و آشپزی فوندو (غذایی سوئیسی که با نوعی سس پنیر یا پنیر آب‌شده‌ی گرم در کنار نان سرو می‌شود)
    افعال مربوط به آشپزی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - My family loves to gather around the table and enjoy a meat fondue.
    - خانواده‌ام دوست دارند دور میز جمع شوند و از خوردن فوندوی گوشت لذت ببرند.
    - We had a delicious cheese fondu at the restaurant.
    - فوندوی پنیر خوشمزه‌ای را در رستوران خوردیم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد fondue

    1. noun Hot cheese or chocolate melted to the consistency of a sauce into which bread or fruits are dipped
      Synonyms: fondu

    ارجاع به لغت fondue

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fondue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fondue

    لغات نزدیک fondue

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند