با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Framed

freɪmd freɪmd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    frames
  • وجه وصفی حال:

    framing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(عکس و پوستر) در قاب قرارگرفته، قاب‌شده
- a framed photograph of her father
- عکس قاب‌شده‌ای از پدرش
- framed posters
- پوسترهای در قاب قرار‌گرفته
adjective
(ساختمان) اسکلت ساخته‌شده از موادی مشخص
- a traditional oak-framed house
- خانه‌ای سنتی دارای اسکلت ساخته‌شده از چوب بلوط
- a timber-framed house
- خانه‌ای دارای اسکلت ساخته‌شده از چوب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد framed

  1. adjective surrounded by a frame
    Synonyms: mounted, encased, bordered, matted, encircled, fringed, enveloped, outlined, confined, enclosed, wreathed, wrapped, clasped, girdled, compassed
  2. adjective arranged beforehand
    Synonyms: faked, fixed, planted, cooked up, set up, trumped up
  3. adjective made of wood
    Synonyms: timbered, beamed, raftered, girdered, scaffolded, trussed, constructed, carpentered

ارجاع به لغت framed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «framed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/framed

لغات نزدیک framed

پیشنهاد بهبود معانی