با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Framework

ˈfreɪmwɜrːk ˈfreɪmwɜːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    frameworks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
استخوان‌بندی، چارچوب، اسکلت، بدنه، تنه
- The framework of the new building is made of steel.
- اسکلت ساختمان جدید از فولاد ساخته شده است.
- wooden framework
- چارچوب چوبی
noun countable
چارچوب، ساختار، استخوان‌بندی، نظام
- the framework for the new project
- چارچوب پروژه‌ی جدید
- The legal framework of the country is designed to protect the rights of citizens.
- نظام قانونی کشور برای حفاظت از حقوق شهروندان طرح‌ریزی شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد framework

  1. noun foundation, core
    Synonyms: bare bones, cage, fabric, frame, frame of reference, groundwork, plan, schema, scheme, shell, skeleton, structure

ارجاع به لغت framework

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «framework» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/framework

لغات نزدیک framework

پیشنهاد بهبود معانی